اسفند ۰۴، ۱۳۸۷

پست ريزه ميزه

سلام.
محرم و صفر تموم شد. مثل هرسال پايان صفر رو به پيامبر (صلي الله عليه آله) تبريك مي گيم. (حديث داريم كه پيامبر فرمودن «هر كس مژده پايان صفر و آغاز ربيع را به من بدهد، مژده بهشت را به او مي دهم.» با اين مضمون)
***
جريان اون اسم هاي دختر رو نگرفتين! قضيه رو جدي گرفتين ولي اصل موضوع رو نفهميدين چيه! بيخيال!
***
تفاوت
اين كانال:
خبرنگار اول رو به دوربين، بعد از تمام شدن گزارش: سيد غلوم نقي حسنابي ممقان درّه شاخويي، خبرنگار اعزامي واحد مركزي خبر، صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران، جمهوري تازه به استقلال رسيده ي چهار ولايت دانگو، ناحيه گينه بيسائو، منطقه شمال شاخ آفريفا، كنگوي عليا
اون كانال:
خبرنگار دوم رو به دوربين، بعد از تمام شدن گزارش: سياوش اردلان، بي بي سي
***
بدون شرح:
خبر: فلسطينيان ساكن مناطق اشغالي، جهت ابراز همدردي با ساكنان غزه، رستوران هاي اسرائيلي را تحريم كردند.
توضيح: يعني تا حالا كه ما خودمون رو براي ساكنان غزه هلاك مي كرديم، هم ميهن هاشون مي رفتن تو رستوران هاي اسرائيلي غذا مي خوردن!
پي نوشت: فكر نكنين با غرض اين خبر رو نوشتم. اين هم آدرس خبر از سايت راديو قرآن
***
البته خيلي خوشحالم كه بالاخره نه تنها حماس با اسرائيل به آتش بس رسيدن، حتا فتح و حماس هم پشت ميز مذاكره براي دولت ائتلافي نشستن و همون چيزي كه من آرزو داشتم انجام شد. زمستون رفت و روسياهي اش به زغال موند...
***
بيشترين وقتي كه حرصم مي گيره زمانيه كه تا تو هر چيزي كم مياريم، اون دو هزار و پانصد سال تمدن مون رو چماق مي كنيم و مي كوبيم تو سر و كله ي هم! آقا جان، تموم شد اون دوران. اون سال هاي تمدن دود شد و رفت هوا. وقتي الان هنوز نمي تونيم گندم مورد نياز خودمون رو توليد كنيم، وقتي هنوز نمي تونيم يك سنجاق قفلي درست كنيم و از چين وارد مي كنيم، به چي مي نازيم؟ فكر نون كن كه خربزه آبه. الان رو بچسب. ول كن اون دو هزار و پونصد سال كذايي رو. وقتي هيچ اثري جز خرابه هاي تخت جمشيد كه اونا هم هر سال يا دزديده مي شن و يا زير باد و بارون از بين مي رن، از اون تمدن طلايي نمونده، به چيش دلت خوشه؟ كاش همه اش رو بفروشن به خارجي ها يا بيان بدزدنشون و ببرن موزه هاي اونور تا بيشتر از اينا داغون نشه.
***
سه عامل جديد اعتياد اعلام شد: گودر، توئيتر، فِرفِر! حالا نمي دونم چه صيغه ايه كه آخر همه شون «اِر» داره؟ مثل ميوه هاي خوشمزه كه اول اسمشون «ان» داره: انار، انگور، انجير و...!
***
با توجه به احترامي كه به هنر نيك آهنگ كوثر دارم، ولي نمي تونم دليل اين همه منفي بافي و بد و بيراهي كه به خاتمي و طرفدارهاش ميگه رو بفهمم چيه؟ برادر من زندون رفتي، از كار بر كنار شدي، تحقير و توهين شدي، درست. ولي مگه تنها نفري بودي كه اين بلاها سرت اومد؟ با توجه به اينكه خيلي ها كه بدتر سرشون اومد، موندن ايران، ولي تو رفتي. تقصير كي بود؟ كسي مجبورت كرد؟ اون زمان عقيده ات اون چيزها بود، چوبش رو هم خوردي. كسي كه به زور وادارت نكرده بود كه طرفدار اصلاحات باشي برادر من. حالا هم ناراحتي هاي اون زمانت رو داري اينجوري بروز مي دي و مي خواي از خاتمي و اصلاحات انتقام بگيري. دوست عزيز، ما چاره ي ديگه اي نداريم، بايد به خاتمي راي بديم. همين يك راه پيش پامون مونده. مثل شما هم نمي تونيم ايران رو بذاريم و بريم اون ور آب و هي بگيم «لِنگش كن». بذرا ما دلمون خوش باشه به اينكه مثلا با اومدن خاتمي مي تونيم دوباره نفس بكشيم. عجيبه!
***
نمرديم و قيافه خورشيد خانوم رو هم تو تلويزيون ديديم! صنم دولتشاهي هم رفته تو بي بي سي فارسي.
***
ببينيد براي بار چند مي گم، حالا هي گوش نكنيد، يك روزي ميرسه كه مي گين خدا بيامرزدت اكسير، هي گفتي و ما هي گوش نكرديم: همين الان مشترك فيد اكسير بشين. بعد فيلترم مي كنن، نمي تونين هيج جوري پيدام كنين ها! تازه بي دردسر مي تونين پست هاي اكسير رو هم تو خونه و پشت ميز كامپيوترتون، تو فيد خوانتون بخونين! از ما گفتن بود.
***
مژده! مژده!
ديگر نگران نباشيد، بالاخره قالب كوكو رسيد!

***
خوش باشين و التماس دعا
به زودي برمي گردم، به اميد خدا

اسفند ۰۱، ۱۳۸۷

پستِ نذري

سلام.
مدتيه كه يا تو وبلاگ ها يا تو ميل و يا جاهاي ديگه، حديث هايي مي بينم كه مثلا نظر امامان رو در مورد فلان كار، مسخره كرده. يا با حديث هاي جعلي و بي پايه، يا از روي غرض، يا با تحريف و يا از روي ناداني. نمي دونم چي بگم، چون تكذيب اين جور احاديث از ريشه و قاطعانه كار خيلي سختيه و مجتهدها توش موندن، چه برسه به مردم عادي. ولي اگه يك كم انصاف داشته باشيم و يه ذره به خودمون زحمت بديم، با كمي فكر كردن، به راحتي مي تونيم بفهميم كه فلان حديث جعليه يا واقعي.
دبيرستان كه مي رفتم، يه معلم ديني داشتيم كه مدير مدرسه مون هم بود (اگه اسمش رو بگم، همه بچه هاي مشهد مي شناسنش) بحث شد درباره احاديث جعلي و كتاب هايي مثل «حلية المتقين». مثلا يه جاش نوشته بود كه نگاه كردن به صفحه شطرنج مانند نگاه كردن است به (ببخشيد) فلان جاي مادر! يا وقتي مي خوايم وارد توالت بشيم با پاي چپ وارد بشيم و موقع خارج شدن با پاي راست. ما هم تو اون سن منتظر بوديم كه معلم بگه شكاف ديوار تا از خنده روده بر بشيم و نيم ساعت وقت كلاس رو بگيريم ولي اين معلم مون خيلي زرنگ بود، خدا حفظش كنه، رشته كلام رو به دست گرفت و حداقل در مورد من، خيلي از گره هاي فكري منو باز كرد.
مي گفت كتاب بحارالانوار علامه مجلسي كه 110 جلد داره، مرجع كامل تمام احاديثي هست كه تو مذهب شيعه نقل شده. ولي مرجع قابل اطميناني نيست چون هرچي حديث اومده رو جمع كرده و كاري به درست يا جعلي بودنشون نداشته. به قول امروزي ها مثل ويكي پديا مي مونه. مثلا در مورد شطرنج، چرا بايد يك بازي فكري با همچين عبارتي توصيف بشه؟ معلومه كه اين حديث هيچ پايه و اساسي نداره. ولي وارد و خارج شدن به توالت، (اينا هنوز حرف هاي معلمم هست) علم فيزيولوژي ثابت كرده كه گرانيگاه بدن كمي به سمت راست بدن متمايله، براي همين گفتن كه با پاي راست از توالت خارج بشين يا وارد مسجد بشين تا اگر در اون لحظه اي كه پاي شما بالاست، عزرائيل اومد و قبض روحتون كرد (البته دور از جون شما!) چون وزن بدن به سمت جلوست، جسد به سمت جلو بيفته و از توالت خارج شده باشه و يا داخل مسجد بيفته. به همين راحتي! ولي اون زمان اگر امام مي اومده و مي خواسته اين موضوع رو براي عرب هاي بيسواد و لجباز توضيح بده، كي حاليش مي شده؟
يا مثلا مي گن از قسمت شكسته ليوان يا ظرف، آب و غذا خوردن مكروهه، خوب معلومه چرا، چون اون قسمت تميز نميشه و ميكروب لاي بريدگي ها مي مونه و باعث بيماري ميشه. يا مي گن كه شب روي ظرف آب، كه اون زمان كاسه بوده، سرپوش بگذارين چون اجنه شب وارد آب ميشن! حالا تصور كنين امام مي خواسته به مردم ميكروب و آلودگي رو توضيح بده، مي فهميدن؟ يا حديث داريم كه مستحبه موقع پوشيدن لباس، سه بار اون رو تكون بدين، خوب خيلي دليلش واضحه، اين كار رو مي كنيم تا اگه حشره يا جانوري تو لباس باشه بيفته بيرون، اون زمان عقرب و مار و سوسك و حشرات موذي زياد بودن، شايد حالا ديگه تو خونه اي نباشه.
يا در فلان ساعت و فلان روز بچه دار شدن بهتره و فلان ساعت خوب نيست. اينا خيلي طبيعيه اگر با ديد نجوم و ستاره شناسي و تاثير صور فلكي بر روي زمين و جو زمين بهشون نگاه كنيم. حتما در مواقع خاصي رحم زن و غدد مرد تحت تاثير نيروهاي سماوي قرار مي گيرن و واكنش هاي متفاوتي از خودشون نشون مي دن.
يا دراز كردن شخصي كه در حال مرگه رو به قبله، دليلي نداره جز اينكه بدن در راستاي قطب هاي مثبت و منفي زمين قرار مي گيره و گردش خون راحت تر ميشه. يا چرا بايد نماز هاي مغرب و عشا و صبح رو با صداي بلند بخونيم. تا هم خواب از سرمون بپره و هم غير مستقيم اگر كسي اطرافمون خواب هست رو به نماز خوندن دعوت كنيم.
يا مثلا درمورد تعداد ركعت هاي نماز، يه چيز جديد تازگي خوندم كه شب معراج، پيامبر (صلي الله عليه و آله) به «سدرة المنتهي» رسيدن، جايي كه حتا جبرئيل هم اجازه حضور نداشته و اگر يك قدم جلوتر مي رفته بال هاش مي سوخته، پيامبر به روايتي مستقيم با خدا گفتگو كردن. خدا در آن شب بر امت پيامبر پنجاه نماز واجب مي كنه. پيامبر در حال برگشت به حضرت موسي بر مي خورن، حضرت موسي ميگن كه براي امت ضعيف تو، پنجاه نماز زياد است، برو از خدا تخفيف بگير. پيامبر برمي گردن و در حالت سجده به خدا مي گن: پروردگارا بر امت من پنجاه نماز واجب نمودي در حاليكه امت من ضعيف ترين امت هستن و عمري كوتاه تر از بقيه امت ها دارن، بر امت من در نماز تخفيف بده. خدا مي فرمايد كه ده نماز بر آنها تخفيف دادم. پيامبر بر مي گردن و دوباره حضرت موسي ميگن كه چهل نماز هم زياده، برو و باز هم تخفيف بگير. همينطور ادامه پيدا ميكنه تا خدا فقط پنج نماز بر امت پيامبر واجب قرار ميده. باز حضرت موسي ميگن كه برو و باز هم تخفيف بگير ولي اين بار پيامبر مي گن كه من خجالت مي كشم ديگه. همان زمان از طرف خدا پيام ميرسه كه من هم اين پنج نماز را به منزله پنجاه نماز قبول ميكنم و به تو امت تو ثواب پنجاه نماز عطا مي كنم. روايت هست كه اون پنج نماز، نمازهاي دو ركعتي بودن. ولي پيامبر دو ركعت به نماز ظهر و عصر و عشا و يك ركعت به نماز مغرب اضافه مي كنن، به شكرانه ي وجود حضرت زهرا (سلام الله عليها) و حسنين (عليهما سلام). به همين خاطر به اين هفت ركعت «فرض النبي» گفته ميشه و در سفر اين دو ركعت ها از بين ميره و نماز شكسته ميشه، به جز يك ركعت نماز مغرب كه به ياد حضرت زهرا (سلام الله عليها) بايد در سفر هم خونده بشه.
ولي در عين حال هنوز هستند دستوراتي كه تو اسلام اومده و كسي از فلسفه شون خبر نداره. چون هنوز علم بشر به اون مرحله نرسيده. پس نمي تونيم قاطعانه بعضي احاديث رو رد كنيم يا مسخره كنيم.
مثال اين قضيه بر مي گرده به همون سوالي كه هميشه تو ذهنم بوده و هنوز نتونستم جوابي براش پيدا كنم:
چرا بايد براي امام حسين (عليه السلام) اينقدر عزاداري كرد؟ چرا گريه بر حسين اينقدر ثواب داره؟ چي شده كه همه چيز شيعه شده روضه ي امام حسين؟ و... همين رو نمي دونم. هنوز نفهميدم كه چرا تاريخ تغيير كرد و علي (عليه سلام) به عنوان مظلوم تاريخ، جاي خودش رو به پسرش داد، تنها امامي كه در جنگ شهيد شد...
بگذريم، بحث تكراري ميشه...
يه چيز ديگه هم نقل كنم و بريم:
در همان شب معراج خدا به پيامبر مي فرمايد: «براي امت هاي گذشته هر عبادتي كه انجام مي دادند يك ثواب نوشته مي شد همانگونه كه براي هر گناه يكي در پرونده شان ثبت مي شد، ولي براي امت تو هر گناه يكي ولي هر ثواب ده برابر ضبط و ثبت مي شود و بالا مي رود. همچنان امت گذشته اگر قصد عبادت مي كردند براي آنها اجري نبود ولي يا رسول الله امت تو هرگاه قصد عبادتي نمايند يك حسنه در دفتر عملشان ثبت مي شود حتا اگر آن را انجام ندهند و اگر انجام دهند ده حسنه نوشته مي شود. براي امت هاي گذشته اگر قصد گناه مي كردند چيزي نوشته نمي شد ولي براي امت تو اگر قصد معصيت كنند و آن را انجام ندهند و از عصيان منصرف شوند، يك حسنه در نامه عمل شان نوشته مي شود.»
چي بگم ديگه... خداي مهربوني داريم ها... ولي قدرش رو نمي دونيم...
***
مدتيه كه مي خواستم يكي از پست هاي اكسير رو نذر امام زمان (عجل الله تعالي فرجه) كنم، ولي مي ديدم كه چيز به درد بخوري نمي نويسم، اين شد كه اين پست رو نوشتم. خدا كنه كه اين پست لياقت خاك پاي آقا رو داشته باشه...
هركي خوند و خوشش اومد، يه صلوات براي سلامتي و خوشنودي امام زمان بفرسته، شايد يه چيزي هم گير من حقير بياد...
***
بسه ديگه! روضه تموم شد، چراغها رو روشن كنين! پاشين برين سر خونه و زندگي هاتون!
اينم به مناسبت داربي مي خواستم بذارم، دير شد، قبول كنين! تقابل قرمز و آبي

***
پست بعدي، به زودي، از همه رنگ!
خوش باشين و التماس دعا.

بهمن ۲۷، ۱۳۸۷

نوستالژي اسم دختر

سلام
يه زماني (تقريبا دوران راهنمايي و دبيرستان) مي گفتم اگه من ازدواج كنم و بچه ام دختر بشه، اسمش رو مي ذارم «نيكي»
چند سالي گذشت و همه فكر و ذكرم اين بود كه بايد اول مادر بچه ي آينده ام رو پيدا كنم، اسمش پيشكش!
تا اينكه بالاخره مادر بچه ها رو پيدا كردم، خوشبختانه. از همون زمان تصميم داشتم كه اسم دخترم رو بذارم «لونا« يا «شادي»
ولي اين دوران هم گذشت تا همين ماه پيش كه كم كم اين اسم ها داره هي مياد تو ذهنم: «Neggy» (نگي) و «پونه» و «فرن»! اگه اينا نشد حتا به «ناجيه» هم راضي شدم!
البته «فرناز» نمي خوام. (بنا به اصل ناموس رفيق!)
حالا ببينم ديگه چه اسم هايي به ذهنم مي رسه، يهويي...!
شما هم پيشنهاد كنين خوب!
***
چرا قبلا طولاني مي نوشتم ولي سه ماهي يه پست داشتم؟
***

حالت «لاست» و دنبال اسم دختر! (آهان...! نه به خدا...! هيچ خبري نيست! باور كنين! خيالتون راحت!) داشتم خودم سرمنشا يك شايعه مي شدم، به خير گذشت!
***
چند وقته حديث قدسي نگفتم، دلم تنگ شده. اينم يه حديث قدسي درباره همسر:
خداوند مي فرمايد: «هرگاه بخواهم خير دنيا و آخرت را به مسلماني بدهم، به او قلبي خاشع مي دهم و زباني ذاكر مي بخشم و بدني كه بر بلا شكيبايي كند. به او همسري مي دهم مومن كه هرگاه به او بنگرد، شادش كند و هرگاه در خانه نباشد، امانتداري اش كند از مال و ناموسش.»
***
فرند فيد و توئيتر رو از دست ندين. اصلا كار كردن باهاشون سخت نيست. حيفه كه با دو تا محيط مجازي به اين خوبي هنوز آشنا نشده باشين.
***
دفعه ديگه يه پست مذهبي دارم، به اميد خدا. خوش باشين و التماس دعا

بهمن ۲۱، ۱۳۸۷

استاده ام چو شمع، مترسان ز آتشم

سلام
خواستم براي اعلام كانديداتوري آقاي خاتمي چيزي بنويسم، همينجور كه وبگردي مي كردم، اين مطلب «ابراهيم نبوي» رو ديدم. واقعا حرف دل منو زده.
يه جاهايي رو كوتاه مي كنم و مي گذارم تو اكسير. لينك اصلي مطلب رو ندارم ولي لينك وبلاگش اينه: دوم دام دات كام
تاكيد مي كنم: اين مطلب نوشته آقاي ابراهيم نبوي است ولي چون به حرف دل من بسيار نزديكه، به طور خلاصه تو اكسير نقل قول مي كنم:
***
خاتمی آمد. همین چند دقیقه پیش جلسه مجمع روحانیون تمام شد و خاتمی اعلام کرد که نامزدی دهمین دوره ریاست جمهوری را پذیرفته است. [...]
یکی از دوستان دیروز آمده بود پای گپ و گفتی گوگلانه و می پرسید که چه کنیم با انتخابات؟ گفتم: چه را چه کنید؟ گفت، فلانی مطلبی نوشته که:
- به کسی رای می دهیم که بی عرضه باشد
- به کسی رای می دهیم که دائم حرفش را عوض کند.
- به کسی رای می دهیم که موقعی که قدرت داشته جرات حرف زدن نداشته.
- به کسی رای می دهیم که حرف و عملش یکی نیست و .....
و آخرش نتیجه گرفته که چنین کسی قهرمان ما نیست
و می پرسید " این رفیق شما منظورش چیست؟"گفتم: اولا با این مشخصاتی که اعلام کرده، احتمالا می خواهد برای خودش رای جمع کند و از طرف دیگر راست می گوید. چون من هم حاضر نیستم آدم ملاحظه کاری مثل خاتمی را به عنوان قهرمان خودم انتخاب کنم. ولی، مگر انتخابات برای قهرمانی کشور است؟
گفت: نه، ولی خاتمی هزار تا عیب دارد.
گفتم: خاتمی هزار عیب که داشته باشد یک حسن دارد و آن اینکه از همه آنها که امکان انتخاب شان ممکن است بهتر است، گیریم از آنهایی که انتخاب شان ممکن نیست بهتر نباشد، من می خواهم رئیس جمهور انتخاب کنم.
گفت: اگر آمد و شد مثل همان هشت سال چه کنیم؟
گفتم: شما را نمی دانم، ولی من اگر مثل آن هشت سال خاتمی بشود دیگر هیچ غصه ای تا آخر عمرم ندارم، حداقل یک ماه جشن می گیرم.
گفت: ولی آیا خاتمی واقعا به دموکراسی اعتقاد دارد؟
گفتم: نسبی است، [...] ولی خاتمی از نظر اعتقاد به دموکراسی و آزادی از معدل متوسط سیاستمداران و مردم ایران، بهتر است.
گفت: به نظر تو عبدالله نوری بهتر نیست؟
گفتم: عبدالله نوری خوب است، ولی نه بهتر از خاتمی، نوری اولا ممکن نیست، ثانیا مردم به او رای نمی دهند چون نمی شناسند، ثالثا تائید صلاحیت نمی شود.
گفت: حالا از کجا می دانی که خاتمی رای می آورد.
گفتم: نمی دانم، امیدوارم، و به همت خودم هم ایمان دارم. من تا روز انتخاب خاتمی برایش کار خواهم کرد، هزار هزار تا مثل من هستند، ما خاتمی را رئیس جمهور می کنیم.
گفت: حالا از کجا مردم به او رای بدهند؟
گفتم: ده دوازده میلیون نفر از ترس [...] به خاتمی رای می دهند. پانزده میلیون نفری هم بخاطر خودش رای می دهند، کافی است.
گفت: این پیش بینی را از کجا آوردی؟
گفتم: اسمش پیش بینی نیست، رجزخوانی است.
گفت: مگر جنگ است که رجزخوانی می کنی؟
گفتم: دقیقا جنگ است، بزرگترین جنگ این بیست سال گذشته. یک جنگ واقعی.

***

اين مطلب نظر صد درصد من نيست، ولي خيلي باهاش موافقم. اگر زنده بودم، در جريان انتخابات بيشتر نظر خودم رو مي نويسم تا مجبورتون كنم كه به خاتمي راي بديم!
خوش باشين و التماس دعا

بهمن ۱۹، ۱۳۸۷

به «اِف» رفتن

متاسفانه يا خوشبختانه بايد اعلام كنم كه اكسير هم بالاخره به «اِف» رفت!
***
پي نوشت 1: اِف مخفف Fans of Lost (طرفداران سريال لاست!) مي باشد.
پي نوشت 2: هركي فكر بد كرد، مشغول الذمه است!
پي نوشت 3: بعد از پيگيري هاي فراوان و مخ زدن هاي بيشمار، موفق شدم سري كامل سريال لاست (Lost) رو با زيرنويس «ع. ف. جاويد» پيدا كنم و خانوادگي شروع به ديدنش كنيم. تا كنون پس از گذشت دو روز موفق شديم خانوادگي (متشكل از اكسير و بانو و والدين و فرزندان) سه دي وي دي شامل دوازده قسمت از اين سريال رو ببينيم! جوري شده كه بابام كه حتا اخبار تلويزيون رو نمي بينه، مي گه: استپ بزنين، صبر كنين نمازم رو بخونم تا بيام ببينم چي شد! كيميا خانوم هم كه شب ساعت ده سرش مي افته رو شونه اش و خوابش مي بره، تا ساعت دو نصفه شب بيدار مي مونه تا بفهمه چي به چيه!
پي نوشت 4: بايد به ديكشنري آكسفورد پيشنهاد بديم كه فعل Lost رو هم اضافه كنه. (مثل فعل گوگل و باراك و...) و معني اش رو هم بذاره: از زندگي و خواب و خوراك افتادن!
مثلا بگيم: فلاني به لاست رفت: يعني فلاني از بس معتاد سريال لاست شده، از خواب و خوراك افتاده!
پي نوشت 5: انجمن ايراني طرفداران سريال لاست و سايت آقاي عليرضا جاويد (ع. ف. جاويد) مترجم خوب اين سريال هم اين جاست.
پي نوشت 6: هنوز براي قضاوت خيلي زوده ولي تا حالا من از شخصيت اون چاقه «هارلي» خوشم اومده.
پي نوشت 7: خبرهاي تكميلي به پيوست نقد و بررسي و اظهار نظر، متعاقبا در همين وبلاگ اعلام خواهد شد.

بهمن ۱۵، ۱۳۸۷

سي سال تلاش، سي سال پيشرفت

با توجه به گذشت سي سال از آغاز انقلاب اسلامي ايران، لازمست به گوشه اي از دستاوردهايي كه در اين سي سال محققان، دانشمندان، نخبگان و دلسوزان نظام به آن دست يافته اند اشاره اي هرچند كم و گذرا داشته باشيم:
علوم هوا و فضا:
دانشمندان ايراني با تلاش فراوان پس از انقلاب اسلامي توانسته اند در زمينه هوا و فضا به رشدي دوهزار درصدي دست يابند. به گونه اي كه در قبل از انقلاب هيچ موشكي به هوا فرستاده نمي شد ولي در بعد از انقلاب موشك هاي فراواني به هوا رفته اند و به زودي ماهواره هاي زيادي نيز پرتاب خواهند شد. مانند همين ماهواره اميد كه امروز به هوا رفت.
مخابرات:
محققان پرتلاش ايراني توانسته اند در زمينه مخابرات پس از انقلاب به رشدي هزار و هفتصد و سي درصدي برسند. به گونه اي كه در سي سال پيش حتا يك موبايل در ايران وجود نداشت ولي اكنون كودكان و نوجوانان و تمام اقشار جامعه حداقل يك گوشي موبايل همراه خود دارند. در همين زمينه مي توان به رشد سه هزار درصدي تحت پوشش آنتن دهي موبايل قرار گرفتن بيشتر نقاط كشور نيز اشاره كرد.
فناوري اطلاعات:
كافيست در اين زمينه فقط به يك نكته اشاره كرد تا پي به رشد كشورمان در زمينه فناوري اطلاعات برد. تا قبل از انقلاب ضريب نفوذ اينترنت در ايران چيزي در حد زير صفر بود ولي پس از انقلاب و با تلاش جوانان ايراني توانستيم اكثر نقاط ايران را به اينترنت وصل نماييم تا جوانان غيور ايراني بتواننددر هر زمان از امكانات اين فناوري همچون چت و دانلود استفاده نمايند.
اقتصادي:
به جرات مي توان گفت در زمينه اقتصادي بيشترين رشد را در بعد از انقلاب داشته ايم. دو مثال به راحتي اين موضوع را روشن مي سازد:
در قبل از انقلاب درشت ترين اسكناسي كه در كشور وجود داشت، پانصد توماني و هزار توماني بود ولي اكنون با كوشش شبانه روزي اقتصاد دانان ايراني توانسته ايم اسكناس هايي با مبالغ يك ميليون ريالي و حتا پنج ميليون ريالي نيز چاپ و منتشر كنيم. مثال بعدي نيز گواه اين ادعاست: در رژيم گذشته نهايت قدرت خريد براي اتومبيل ساخت داخل، پيكان بود. در حاليكه اكنون و بعد از گذشت سي سال از انقلاب ايران مردم مي توانند سمند، پژو، پرايد و حتا ماكسيماي ساخت ايران را بخرند. اين خود گواهي بر پيشرفت كشور در اين مدت است.
صنعت خودروسازي:
همچنين مي توان به پيشرفت ايران در اين سي ساله در صنعت خودروسازي اشاره كرد. در حاليكه در سي سال پيش اتومبيل هاي پيكان و ژيان توليد مي شد، اكنون به بالاترين درجه در اين زمينه رسيده ايم و نخبگان ايراني توانايي ساخت شاهكارهايي نظير سمند و مينياتور را دارا هستند.
خوراكي:
حتا در زمينه خوراك هم توانسته ايم به پيشرفت هاي بزرگي نظير پخت پيتزا دست يابيم كه در سي سال گذشته اين امر امكانپذير نبوده است.
***
واقعا بعيد نيست تا چند سال ديگه اين تحليل ها رو هم در آستانه دهه فجر بشنويم!
***
كارگران مشغول كارند!
توضيح: پنج نفر كارگر شهرداري مشغول سفت كردن پيچ تابلوي ايستگاه اتوبوس! روي عكس كليك كنيد تا در اندازه بزرگ ببينيد.
مكان: مشهد، خيابان احمدآباد، نرسيده به ميدان ملك آباد


خوش باشين و التماس دعا