مرداد ۰۵، ۱۳۸۸

زمانه ي اضداد

سلام. عيدتون مبارك. دوست داشتم توي همچين روزي بنويسم، حيف كه وقت كمه. فقط مي تونم عيد رو تبريك بگم و دعا كنيم كه هرچه زودتر چشممون به جمال آقا (عجل الله تعالي فرجه الشريف) روشن بشه و نور عدالت، دنيا رو در بر بگيره.
براي گرفتن عيدي از اكسير، روي اين لينك كليك كنيد
***
سي و يك سال پيش كه مردم ريختن توي خيابانها و انقلاب كردن، مردها با كراوات بودن و خانومها بدون حجاب و با پالتوي كوتاه. بعد حالا نماز خوندن دخترها با مانتو و پسرها با تيشرت و شلوار لي، دقت كنين: نماز خوندن، نماز جمعه(!) معصيته!؟

خوش باشين و التماس دعا
اگر كامنت خراب بود از اين لينك استفاده كنيد

تیر ۲۸، ۱۳۸۸

يكشنبه، 28 تيرماه هشتاد و هشت

سلام. خوبين؟
عيدتون مبارك. كاش هميشه عيد باشه و دلها خوش و لبها خندان و غمي نباشه و همه چيز رو به راه و بدون دغدغه و فكر و خيال و توهم و همه با هم دوست باشن و بخندن و گل بگن و گل بشنون و ناز باشن و ناز بكشن و ناز كنن و همه جا سبز باشه و همه برن نماز جمعه و ... خلاصه همه چيز خوب باشه. چرا بايد هميشه همه بد باشن؟
***
دوستان شيرازي زحمت كشيدن و چند گالن عرقيات شيراز فرستادن. براي اينكه ممكنه اون دنيا از نوشيدني هاي بهشتي چيزي نصيب مون نشه، همين دنيا مي خوريمشون: يك ليوان عرق نسترن با يك ليوان عرق بيد مشك و چهار ليوان آب رو با هم مخلوط مي كنيم، اگر شربت كم شيريني دوست دارين سه قاشق غذا خوري شكر وگرنه بيشتر هم بهش اضافه مي كنيم. بعد از اينكه تو يخچال حسابي سرد شد، بهترين دواي رفع عطش در اين روزهاي گرمه. نوش جان
***
خدا نبخشه مخترع بخار شور رو. همينجوري ديگه، حيف پول و آب و برقي كه براش حروم بشه. يه وقت گول نخورين برين بخرين ها! البته اگه هنوز گول نخوردين...!
***
داره كم كم شيمي درماني مادرم تموم ميشه. دو جلسه ديگه مونده. بعد نوبت برقه. يه ماه پيش مامانم و خانواده رو راضي كردم كه تا قبل از ريختن موهاشون، سرشون رو ماشين كنيم. خوب كاري بود، هم ريختن موها رو نمي ديدن و هم يه دفعه كار تموم شد و عادت كرديم. كم كم داره ابروها و مژه ها هم مي ريزه. انگشت ها و ناخن شون هم داره رنگ عوض ميكنه و تيره ميشه. تا چهل و هشت ساعت بعد از هر جلسه شيمي درماني هم خيلي بدحال و كسل هستن. خدا رو شكر كه روحيه داره. خدا رو شكر كه درمان داره خوب پيش ميره. خدا رو شكر كه دوستهاي خوبي داشتيم كه تنهامون نذاشتن. براي همه چيز خدا رو شكر مي كنيم، هزار هزار مرتبه...
***
نمي دونم چرا نود و هفت درصد كارمندهاي بانك به پرينتر ميگن چاپگر؟ بانك مركزي بخشنامه صادر كرده؟!
***
با تشكر از كارخانه فرمند به خاطر توليد شكلات صبحانه و ريختن اون در ليوان هاي مخصوص. تا الان به علت علاقه مفرط كيميا خانوم به اون نوع شكلات (البته تك رنگش فقط) تقريبا دو دست ليوان جور كرديم! خوبيش اينه كه براي دم دستي استفاده مي كنيم و اگر هم بشكنه دلمون نمي سوزه. خلاصه ممنون آقاي فرمند
***
فارسي را پاس بداريم: اپي ليدي = پشم چيني!
***
خوش به حال كردها كه مي تونن تو تابستون از اون شلوارهاي كردي بپوشن كه توش باد رفت و آمد ميكنه و حسابي خنك ميشه! داداشم آموزشي اش كرمانشاه بود و سوغاتي يه شلوار كردي اصل برام آورد، خيلي حال ميده، كاش ميشد تو خيابون هم پوشيدش!
***
يكي ديگه از دلايل علاقه من به فصل تابستان اينه كه نماز ظهر دير قضا ميشه. يعني بعضي روزها كه خيلي خسته و گرمازده از سر كار ميري خونه، مي توني ناهار بخوري، يه چرتي بزني، بيدار بشي و يه چاي بخوري و بعدش با فراغ بال و بدن راحت و ذهن آسوده نماز ظهر و عصر رو بخوني!
***
اون زمانهاي قديم كه تلويزيون مي ديدم، يه تبليغي بود كه عين اين جمله رو مي گفت و من هميشه بعدش غش مي كردم از خنده: بادام زميني «بو داده» مزمز، داراي نشان «ايمني» و سلامت!
***
حديث قدسي اين بار هم به مناسبت مبعث پيامبر (صل الله عليه وآله) است:
خداي برترين در شب معراج خطاب به پيامبرش فرمود:
من محمودم و تو محمد، از نام خويش نامت را برون كشيدم. هركس با تو پيوند خورد، با من پيوند مي خورد و هركس از تو روي برتابد، سركوبش مي كنم. به سوي مردمان فرود آي و بدانان بگو كه چگونه تو را بزرگ داشتم و من پيامبري بر نينگيخته ام مگر وزيري برايش گماشته ام و تو پيامبر مني و علي وزير توست.
سالها از رفتن عيسي (عليه السلام) به آسمان مي گذشت و پيامبري نيامده بود. كعبه به خداوند شكايت كرد كه: «بار پروردگارا! زائران من بسي اندك شده اند!» خدا فرمود:
ديري نمي پايد كه نوري ديگر بر مردمان فرو مي فرستم؛ مردماني كه مشتاق تو هستند؛ همان سان كه بره ها مشتاق ميشانند و براي تو آغوش مي گشايند؛ همان گونه كه زنان براي مهر شوغر آغوش مي گشايند.
***
دم غروب، مقبره خيام، نيشابور. چند وقت پيش بزرگداشتش بود.

خوش باشين هميشه. به اميد ديدار. التماس دعا