خونه بابام بودیم و مهمون داشتن، دیدیم مهمونها دارن از کوهسنگی و اینا حرف میزنن و تلفنی آدرس اطراف خونه بابام رو میدن. کنجکاو شدیم ببینیم جریان چیه. گفتن یه خانه ارواح و اجنه آخر کوهسنگی هست که خیلی معروف شده و حتی گزارش پنج (برنامه خبری شبکه خراسان) هم ازش گزارش پخش کرده! برام جالب بود که ببینم این یک کلاغ- چل کلاغ از کجا پیدا شده. گفتم حاضر بشیم بریم ته و توه این قضیه رو دربیاریم.
میگفتن تو این خونه یه زن و شوهر و بچه کوچیکشون زندگی میکردن که زن و بچه تو یک تصادف میمیرن و مرده از اون روز میزنه به سرش و کمکم با اجنه و ارواح رابطه پیدا میکنه و حالا هم تو اون خونه زندگی میکنه! آخرهای شب بود و هم حس کنجکاوی و هم حس ترس داشتیم. نیم ساعتی تو کوچه پسکوچهها گشتیم. گفته بودن نشونی خونه اینه که همه همسایهها خونههاشون رو فروختن و فرار کردن! یکی هم میگفت یک ماشین لباسشویی سالهاست دم دره و تا نصفه رفته تو زمین و حتی شهرداری هم نتونسته برش داره! داشتیم به این نتیجه میرسیدیم که قضیه واقعا شایعه است و یک هیجان اساسی رو از دست دادیم که دیدیم اون موقع شب یه مادر و دختر از راه رسیدن و میخواست وارد خونهشون بشن. یکی از بچهها از ماشین پیاده شد و رفت ازشون سوال کنه، دیدیم با یه حالت وحشتزده برگشت و سوار ماشین شد، گفت قضیه راسته و خونه هم تو این کوچه بغلیه!
بالاخره پیداش کرده بودیم، یواش یواش داخل کوچه شدیم و رفتیم تا بالاخره به اون خونه رسیدیم... یک خونه کوچیک که زیرزمین داشت و چند تا پله میخورد که وارد طبقه اصلی بشی. درش باز بود و جلوی راه پلهها هم یک ماشین لباسشویی بود! شیشه پنجرهها که رو به کوچه بودن شکسته بودن و پردههای تور هم کثیف و پاره از پنجره بیرون اومده بودن، نمای خونه هم حسابی خراب شده بود، درست مثل خونههای متروک. داخل خونه کاملا تاریک بود و همین که در و پنجرهها باز بودن ولی داخل خونه دیده نمیشد، یه حس بدی بهمون میداد. اعتراف میکنم که واقعا جا خورده بودم، بقیه هم حسابی ترسیده بودن، یکی از بچهها خواست پیاده بشه و بره تو خونه که جلوش رو گرفتیم و بالاخره در رفتیم!
بحث حسابی بالا گرفته بود. داداشم همراهمون نبود و وسوسه شد که بره ببینه. با چند نفر دیگه رفت و وقتی برگشت، رنگش پریده بود. گفت خود مرده رو هم پشت پنجره دیدن و باهاش حرف زدن ولی انگار نه انگار که صدای اینا رو میشنیده و جوابی بهشون نداده. مساله جالب این بود که کوچه پر بود از ماشینهایی که توش دختر و پسرهای جوون اومده بودن تا مثل ما خانه اجنه رو ببینن!
فرداش شد ولی زیر بار نرفتم و گفتم باید برام روشن بشه که اصل قضیه چیه. رفتم از سوپری محل پرسیدم. حسابی خندهاش گرفت و گفت که اتفاقا گزارش پنج از من هم پرسیده بودن. قضیه این بوده این بنده خدا چند سال پیش وضع خوبی داشته ولی از بد روزگار میزنه و ورشکست میشه، زنش هم دوام نمیاره و ولش میکنه و میره. این هم طاقت نداشته و افسرده میشه. چون کار و کاسبی هم نداشته آب و برق و گاز خونه رو قطع میکنن و تمام این سالها توی زیرزمین اون خونه زندگی میکنه. به هرکس هم که قصد دخالت تو زندگیش داشته باشه و وارد خونهاش بشه، حمله میکنه.
بنا به روایت مغازهدار کل قضیه همین بود! هیچ جا هم نتونستم گزارش تلویزیون رو پیدا کنم، تو اینترنت هم هیچ چیزی در این زمینه ندیدم. برای همین نوشتمش تا اگه یه زمانی کسی «خانه ارواح و اجنه مشهد» رو سرچ کرد، اصل موضوع رو اینجا پیدا کنه. راست و دروغش هم گردن اونایی که بهم گفتن!
***
بهانهای شد که بعد از مدتها اینجا چیزی بنویسم، عکس هم تزئینی است و برای اینکه توهینی به کسی محسوب نشه و پس فردا شاکی پیدا نکنم، آدرس و عکسهای اون خونه رو هم محفوظ نگه میدارم!
۱ نظر:
I love exiran.blogspot.com , bookmarked for future reference
[url=http://www.buzzfeed.com/bookie/legal-steroids-prohormones-bodybuilding-supple-39dn]prohormones[/url]
ارسال یک نظر