بهمن ۱۹، ۱۳۸۷

به «اِف» رفتن

متاسفانه يا خوشبختانه بايد اعلام كنم كه اكسير هم بالاخره به «اِف» رفت!
***
پي نوشت 1: اِف مخفف Fans of Lost (طرفداران سريال لاست!) مي باشد.
پي نوشت 2: هركي فكر بد كرد، مشغول الذمه است!
پي نوشت 3: بعد از پيگيري هاي فراوان و مخ زدن هاي بيشمار، موفق شدم سري كامل سريال لاست (Lost) رو با زيرنويس «ع. ف. جاويد» پيدا كنم و خانوادگي شروع به ديدنش كنيم. تا كنون پس از گذشت دو روز موفق شديم خانوادگي (متشكل از اكسير و بانو و والدين و فرزندان) سه دي وي دي شامل دوازده قسمت از اين سريال رو ببينيم! جوري شده كه بابام كه حتا اخبار تلويزيون رو نمي بينه، مي گه: استپ بزنين، صبر كنين نمازم رو بخونم تا بيام ببينم چي شد! كيميا خانوم هم كه شب ساعت ده سرش مي افته رو شونه اش و خوابش مي بره، تا ساعت دو نصفه شب بيدار مي مونه تا بفهمه چي به چيه!
پي نوشت 4: بايد به ديكشنري آكسفورد پيشنهاد بديم كه فعل Lost رو هم اضافه كنه. (مثل فعل گوگل و باراك و...) و معني اش رو هم بذاره: از زندگي و خواب و خوراك افتادن!
مثلا بگيم: فلاني به لاست رفت: يعني فلاني از بس معتاد سريال لاست شده، از خواب و خوراك افتاده!
پي نوشت 5: انجمن ايراني طرفداران سريال لاست و سايت آقاي عليرضا جاويد (ع. ف. جاويد) مترجم خوب اين سريال هم اين جاست.
پي نوشت 6: هنوز براي قضاوت خيلي زوده ولي تا حالا من از شخصيت اون چاقه «هارلي» خوشم اومده.
پي نوشت 7: خبرهاي تكميلي به پيوست نقد و بررسي و اظهار نظر، متعاقبا در همين وبلاگ اعلام خواهد شد.

۴ نظر:

ناشناس گفت...

منم یه 2-3 هفته ای هست که به لاست رفته ام(همون فعل لاست اینجا کاربد داره)تا اونجا که امتحانات ترم و اینا هم حتی جلودارم نیست.

کلاس اوّلی گفت...

ترسیدم! فکر کردم... ببخشید. یه سوال فنی! من الآن مشغول ضمه ام یا مشغول ذمه؟
خوش بگذره!

ناشناس گفت...

به آن دورها...:
اصل كلمه مشغول الذمه است به معني دين به گردن. ولي مشمول الذمه هم مي گن

ناشناس گفت...

اول اینکه من در حال مشغول الذمه شدن بودم خوبه زود خوندمش دوم من خیلی در برابر وسوسه دیدنش مقاومت کردم بیچاره دوست جون صد بار خواسته بریزه رو کامپیوترم ببینم جیغ زدم سرش نمی خوام سوم پس باید دید حتما چهارم اینا رو خودت کپی پیست کن تو کامنتای اکسیر به خدا باز نمی شه پنجم السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

ششم : بالاخره اینجا باز شد تونستم بیام اینجا کامنت بذارم
هفتم : هیچی فقط عدد شش رو دوست نداشتم