آبان ۰۷، ۱۳۸۸

السلام عليك يا غريب الغربا... يا ضامن آهو

سلام.
چند روزي ميشه از مسافرت برگشتيم و دارم سفرنامه رو مي نويسم. اميدوارم به دردبخور از كار دربياد.
***
بالاخره اين روز رسيد... تولد آقا و سرورمون مبارك. ايشالا كه بتونيم توي مشهد از طرف اونهايي كه دلشون مي خواد و نمي تونن حرم امام رضا (عليه السلام) مشرف بشن، نايب الزياره باشيم.
عكس هايي كه ديشب از حرم گرفتم...
التماس دعا


۹ نظر:

نوشا گفت...

سفر بخیر عیدتون هم مبارک
هر چی هم خودمو راضی کنم با این حرف که هر جا باشی مهم نیست مهم دلته که باید اونجا باشه بازم خودت می دونی چقدر فرق می کنه
مرسی ازاینکه جشمای ما رو هم زائرشون کردی

دلارام گفت...

چه جالب!بعد از رفتنتون از اصفهان اين اولين باري بود كه اشكام ريخت پايين!!
عكساي قشنگي:)دلم مي خواست منم مشهد بودم اين روز بزرگ رو.
سال بعد ان شا ا...

هديه گفت...

جاي من خالي :(

ناشناس گفت...

سلام
نوشته هات یه مقداری با سال 83 فرق کردن، سیبهاتو خوردی و یه دونه اش رو اون بالا گذاشتی ...
وای خدا این جا من رو یاد همه ی اون خاطره هام می ندازه
هنوز بابا نشدی؟
هنوزم حدیث قدسی می نویسی!
من به هوای این حدیث خوشگلا رفتم یه کتاب حدیث قدسی قطور خریدم
باورت می شه؟
اما اصلاً خوب نبود
شاید ترجمه اش مضخرفه به خاطر اون ...
من این عکسهای سبز و دیدم یه جوری شدم
یه خواهش
سلام به امام رضا برسون ، بگو ما رو هم بطلبه
قربان شما و کیمیا
مرضیه از زنجان

حمید گفت...

سلام. چرا اینقدر کم مطلب مینویسی؟ چند وقتی هست که فاصله مطلب نوشتنت زیاد شده؟ نکنه شما رو هم بردن کهریزک؟!

ناشناس گفت...

سلام
من دلم گرفته
یاد قدیم قدیما افتادم
اومدم اینجا...
دلم بیشتر گرفت
{مرضیه}

مامان و بابا و دخترشون گفت...

سلام آقاعلیرضا
دلتنگ دیدارتون هستیم خانواده سلام برسونید

ناشناس گفت...

سلام جناب اكسير

كجائي بابا ...

(كيميا)

ناشناس گفت...

سلام. كجايي آقا از شما خبري نيست؟
ظاهرا كم كم بايد به فكر يك وبلاگ ديگه باشيم!
چرا ديگه نمينويسي؟