فروردین ۲۲، ۱۳۸۷

پنجشنبه، 22 فروردين 1387

فوري و قبل از سلام!
براي امضاي نامه جهت تغيير نام جعلي خليج ع-ر-ب-ي به خليج هميشه فارس در گوگل ارث به اين آدرس برويد:
http://www.petitiononline.com/sos02082/petition.html
***
سلام. حالتون چطوره؟ سال نوي كهنه تون مبارك. چقدر دلم مي خواست تا شب عيد بنويسم، تو عيد وقت داشتم تا بنويسم، دروغ سيزده بنويسم و... ولي درست بيست و هشتم اسفند كامپيوترم زمينگير شد تا پانزده فروردين! خلاصه خيلي دلم براي نوشتن تنگ شده بود ولي اين دفعه از تنبلي نبود از ناچاري بود.
طبق معمول الان خانوم رفته تولد، كه من تونستم بنويسم!
***
دو سال پيش در چنين روزهايي (دقيقا بيست و سوم فروردين هشتاد و پنج) آقاي خاتمي به كيميا خانوم گفت: دوشيزه خانوم آيا وكيلم تا شما را به عقد آقا با مهر معلوم در بياورم؟ و خانوم هم بلافاصله گفت بعله و بعد از من پرسيد و من گفتم حالا كه خانومم هول شد و از بقيه اجازه نگرفت، با اجازه بزرگترها، بعله...
يادش به خير... تا آخر عمر اين لطف آقاي ابطحي رو فراموش نمي كنم كه من رو به يكي از آرزوهاي محالم رسوند تا يكي از محبوب ترين انسان هاي زندگي ام رو از نزديك ببينم و خطبه عقدم رو بخونه. ممنون آقاي ابطحي!
***
از بس آش شور بود و تعداد راي هاي اصلاح طلبان زياد بود، نتونستن سر آقاي آفريده رو بكوبن به طاق و مجبور شدن به دور دوم راهش بدن. حالا براي اينكه وجدان مون معذب نشه و وظيفه سهم خودمون در آينده كشور رو ادا كنيم و حداقل كاري كه از دستمون بر مياد رو انجام بديم، در دور دوم انتخابات مجلس به باقيمانده نماينده هايي كه در ليست اصلاحات قرار دارن راي مي ديم. به اميد اينكه تك تك راي هاي ما سرنوشت ساز بشه. (لطفا حرف از تحريم و اينجور چيزا نگين كه مهرتون از دلم ميره بيرون ها!)
پس تك راي مردم مشهد در ششم ارديبهشت ماه:
آقاي حسين آفريده
***
داريم ميريم شيراز، كسي نمياد؟ ارديبهشت بايد شيراز رو ديد تا بهشت روي زمين رو درك كرد. مخصوصا امسال كه براي هفته جهاني شيراز برنامه هاي ويژه اي تدارك ديدن. منتظرتون هستيم! (چه زود همشهري شدم؟! جريان اون پسره است كه ازش مي پرسن اهل كجايي؟ مي گه هنوز ازدواج نكردم كه معلوم بشه!)
***
چرا پرستاران اينجوري شده؟ كاملا حال و هواش عوض شده. ديگه اون علاقه اي رو كه براي ديدنش داشتم ندارم. از وقتي كه بخش 17 رو بستن و همه رفتن اورژانس، خيلي پر از استرس شده و تمركز از روي «تري» برداشته شده! حيف شد كه «دكتر ميچ» مرد و تري رو تنها گذاشت!
***
يه اس ام اس باحال: مي دوني يكي از مزاياي مجرد بودن چيه؟ اينه كه از هر طرف تخت كه عشقت كشيد مي توني بياي پايين!
***
به مناسبت اومدن دوباره آقاي احمدي نژاد به مشهد خوبه كه يه خاطره تعريف كنم: يكي از آشناها كه تو اين كارهاست (!) تعريف مي كرد دفعه پيش كه احمدي نژاد اومده بود مشهد، به دعوت يه عده براي ناهار مي برنش طرقبه. اول كه خيلي ناراحت ميشه و ميگه چرا اينهمه خرج كردين و از اين حرفها. بعد هم كه مي شينه پاي سفره خودش ديزي سفارش ميده و آخرش هم پول خودش رو حساب مي كنه!
يكي از بچه ها هم كه خبرنگار بود مي گفت زماني كه اين آقا شهردار تهران بود براي مصاحبه رفته بود پيشش، كارش كه تموم ميشه خودكار شهرداري رو مي ذاره كنار و با خودكار خودش كه از تو جيبش درمياره به سوالها جواب ميده!
در سادگي احمدي نژاد نبايد شك كرد، مساله مهم اينه كه يك رييس جمهور نبايد اينجوري باشه. سادگي به كنار، «ساده انگاري» اين آقا، كارها رو خراب مي كنه. خدا عاقبت همه مون رو به خير كنه...
***
دخترك يادتونه؟ يكي از اولين بلاگرهاي شيرازي و يكي از بهترين دوستام كه دوست مشتركم با كيميا خانوم از كار دراومد، يادتون اومد؟ مدتيه كه ديگه نمي نويسه. مي دونين چرا؟ چون ازدواج كرد! حالا يه خبر جالب: ديروز يعني همزمان با تولد خودش، پسرش هم به دنيا اومد! جدي مي گم! طفلك خيلي عجله داشت! ايشالا خدا براشون ببخشه و خوشبخت بشن، هر سه تايي. اينم يه تبريك مخصوص اكسيري!
***
اين رو مي خواستم تو همون روزهاي انتخابات بنويسم كه نشد.
مراسم راي دادن كه زنده از تلويزيون پخش مي شد رو ديدين؟ اين محسن حاجيلو كه ايشالا خدا شفاش بده تا اينقدر با ديدنش گوشت تنم آب نشه، رفته بود و به طور زنده ژانگولر انجام ميداد و با مردم مصاحبه مي كرد، متن زير بدون كم و زياد كردن يك «واو» عينا از تلويزيون نقل ميشه:
(حاجيلو يه پسر خوش تيپ كه موهاش رو از پشت بسته و منتظره تا شناسنامه اش رو بگيره گير مياره و دستش رو مي گيره مياره جلوي دوربين)
حاجيلو: سلام دوست عزيز، مي بينم كه از دقايق اوليه صبح اومدي تا راي خودت رو به صندوق بندازي، به به، چرا اومدي راي بدي؟
پسر خوش تيپ: از روي ناچاري! (خدا شاهده پسره همين جمله رو گفت!)
(رنگ از روي حاجيلو مي پره و دست يه پيرمرد رو مي گيره و به زور مي كشه طرف دوربين و ميكروفن)
حاجيلو: مي بينم كه شما هي داري هل مي دي تا بياين اينجا، شما چرا اومدي راي بدي؟
(پيرمرد هاج و واج نگاه مي كنه تا بفهمه كي هل مي داده!)
پيرمرد: آمدم راي بدم تا با حضور خود مشت محكمي بر دهان استكبار و ياوه گويان شرق و غرب بكوبم.
(حاجيلو كيف مي كنه)
حاجيلو: به به، ممنون. شما خواهر، تشريف بيارين اينجا... شما چند بار تا حالا راي دادين؟
خواهر حاجيلو(!): ما از همون 12 بهمن كه اولين راي رو به انقلاب اسلامي داديم تا الان در همه انتخابات شركت كرديم.
(حاجيلو كه حاليش نيست اولين راي انقلاب رو در 12 فروردين دادن نه در 12 بهمن، به به مي كنه و داره دنبال يه طعمه ديگه مي گرده كه كارگردان تلويزيوني ارتباط مستقيم رو قطع مي كنه تا بيشتر از اين آبروي نظام ريخته نشه!) ايشالا اينجوري تا مدتي حاجيلو ممنوع التصوير بشه كه نبينمش!
صحنه كات مي خوره به رييس جمهور كه روي يك صندلي پلاستيكي نشسته و داره از روي ليست «رايحه خوش خدمتي» اسم دوست ها و فك و فاميلش رو روي برگ راي مي نويسه. بعد مياد كه چارپايه پلاستيكي رو بكشه جلو كه پايه هاش گير مي كنه و كفه چارپايه ميره عقب و نزديكه كه يكي از صحنه هاي جنجالي قرن رخ بده كه نميشه و محافظ ها مي پرن جلو و به خير مي گذره.
رييس جمهور يك دور قرآن و مفاتيح الجنان رو مي خونه تا بالاخره رضايت مي ده كه راي رو بندازه تو صندوق. بعد با شم مهندسي اش صندوق رو مي چرخونه رو به دوربين ها و دكوپاژ صحنه رو درست مي كنه كه تو فيلم صندوق و نوشته هاش بيفته و شروع مي كنه به مصاحبه.
خدا رو شكر كه بالاخره يكي به فكرش رسيده كه رييس جمهور مملكت بايد در روز راي دادن در مملكت باشه و بالاخره رييس رو به زور از سنگال آوردن ايران. (همون روزي كه گفت: حيف در روز انتخابات در ايران نيستم، گفتم واي به اون برنامه ريز و مشاورها كه همچين دسته گلي به آب دادن!) اتفاقا خود رييس در مصاحبه نيم ساعته اش (كه قراره فقط مردم رو به راي دادن تشويق كنه ولي از فرصت استفاده مي كنه و تمام حرف هاي ناگفته اين مدت رو هم مي گه!) به اين نكته اشاره مي كنه كه: «مي ديدم كه دوستان همراه در سنگال چطور له له مي زدن تا برنامه ها تموم بشه و ما در اين روز به ايران برسيم...» (به خدا همين اصطلاح له له زدن رو براي دوستاش به كار برد!)
بسه ديگه، خيلي غيبت كرديم، خدايا ما رو ببخش...
***
خدا اين سركار خانم «خزر معصومي» رو هم حفظ كنه! داره پا مي ذاره جاي پاي «ليلا حاتمي» ولي يك كمي سفت تر، نه به شلي ليلا خانوم! به هر حال خدا حفظش كنه...!
***
يه سوال: اگه افتتاح حساب قرض الحسنه تو بانك اجر معنوي داره پس چرا براش قرعه كشي مي كنن و جايزه هاي ميلياردي مي دن؟ مگه لاتاري يا قماره؟ پس يا تو اجر معنوي اش بايد شك كرد يا تو جايزه دادن هاش، نه؟
***
4 صفحه word با فونت 20 حرف زدم! بسه ديگه. يه حديث قدسي بگم كه يك كم حال بيايم:
قسمتي از حديث معراج، وقتي كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) در معراج با خدا سخن گفت، در قسمتي پرسيد اهل دنيا و اهل آخرت كيانند؟ و خدا مفصل توضيح داد و گفت:
«اي احمد! اهل خير و آخرت چون نعمتي مي رسد، خدا را ستايش مي كنند و چون مي رود، خدا را سپاس مي گزارند. مردمان از دستشان آسوده اند و جسم و جانشان در رنج است. خدا دوست مي دارد گفتارشان را بشنود، همان سان كه مادر دوست مي دارد گفتار فرزندش را بشنود. از خدا چشم بر هم زدني غافل نمي شوند...»
***
به مناسبت روزهايي كه گذشت و دلم براش خيلي تنگ شده و از حالا براي سال بعد روزشماري مي كنم (نوروز رو مي گم، خيلي دوستش دارم) اين عكس رو مي ذارم. مراسم مسابقات بين فاميلي سبزه كه همونطور كه مشاهده مي كنين، اون جنگل وسطي برنده اعلام شد! شايان ذكره كه اون سبزه منگل منتهي اليه سمت راست كه خيلي شوريده و گوريده شده، هم مال ما بود. تقصير ما چيه، آماده خريديم، خراب از كار دراومد!

***
خوش باشين، اكسير رو فراموش نكنين، التماس دعاي مخصوص، تا بعد

اسفند ۱۹، ۱۳۸۶

سلام. اين نوشته و پست رو به حساب نيارين. فقط اينا رو مي نويسم چون وقت كمه و ايشالا بعد از 24 اسفند پست اصلي رو پست مي كنم!
مي گن مار گزيده از ريسمون سياه و سفيد مي ترسه و آدم عاقل از يك سوراخ دو بار گزيده نميشه و آزموده را آزمودن خطاست ولي از طرف ديگه مي گن سنگ مفت، گنجشك مفت و در ديزي بازه حياي گربه كجاست و بيله ديگ و بيله چغندر و...
خلاصه اينكه بالا بريم، پايين بيايم، دادن بهر از ندادنه. راي رو مي گم! مهم اينه كه به كي بديم، راي! به جاهاي ديگه و كسان ديگه كار ندارم ولي از لاعلاجي بايد بگيم خانباجي!
بنابراين ليست انتخاباتي نسبتا اصلاح طلبان مشهد به شرح زير اعلام مي گردد:
1- پرفسور حسين آفريده



2- استاد معصومه فريدوني



3- مهندس حسين اميني



4- دكتر غلامرضا تنديسه



5- اينجا رو هم حتما خط بكشين چون در مشهد فقط چهار نفر ازبه اصطلاح اصلاح طلبان تاييد شدن!
***
در ضمن تسليت رحلت پيامبر (صلي الله عليه و آله) و شهادت امام حسن مجتبي و حضرت رضا (عليهم السلام) كه گذشت، ولي تبريك رسيدن ربيع الاول رو قبول كنين.
از دعا فراموش نشود لطفا. خوش باشين هميشه. 24 اسفند هم حتما برين بدين راي!

بهمن ۲۶، ۱۳۸۶

پنجشنبه، 25 بهمن 1386

سلام. چطورين؟ خوبين؟ مشتاق ديدار. يادم نيست آخرين بار كي خدمت رسيدم ولي الان يكهو دلم خواست كه بنويسم. خيلي دلم هواي نوشتن كرده بود...
حاج خانوم (گفته بودم كيميا خاتون تا حالا نه بار رفته حج؟ البته تا وقتي خونه باباش بوده!) رفته روضه زنانه و عصر پنجشنبه تنهايي تو خونه دلم گرفت و خواستم بنويسم. يك دفترچه حرف براي گفتن دارم ولي نمي تونم الان همه اش رو بنويسم، بهم مهلت بدين. اگه خدا خواست زود بر مي گردم و مي نويسم.
***
اول اينكه اصلا از وردپرس خوشم نيومد. از چيزي كه منو محدود كنه بدم مياد. پس اكسير توي وردپرس رو ولش كردم و برگشتم به بلاگر محبوبم و به اين اسم يه وبلاگ راه انداختم. ببينم كي اين يكي فيلتر ميشه و بايد بساط رو جمع كنم و برم جاي ديگه! اگر خداي نكرده دلتون خواست تا از مراحل اسباب كشي ها و خونه عوض كردن هاي اكسير باخبر بشين، آدرس ايميل من رو يادتون نگه دارين: exiran at gmail dot com
اگر گوش شيطون كر، به اكسير لينك دادين و تا حالا هي عوض كردين، محض رضاي خدا اين بار هم به آدرس جديد اينجا لينك بدين، ثواب داره:
http://exiran.blogspot.com
***
چقدر عيد و شهادت و مناسبت گذشت و من تبريك و تسليت نگفتم. حالا براي جبران مافات همه عيدهاي گذشته تون مبارك و براي همه مناسبت هاي غم انگيز گذشته هم تسليت!
***
ولنتاين هم گذشت. چي گيرتون اومد؟ كيميا خاتون هم طبق سنوات گذشته يه چيزي براي خونه خريد و به من هديه داد! البته من هم از خود گذشتگي كردم و چند تا از تمبرهاي كلكسيونم رو قاب كردم و بهش هديه دادم! اين به اون در!
***
بگردم اين انتخابات مجلس رو. موندم به كي راي بدم كه دل اون يكي نشكنه. از بس تو مشهد ليست اصلاح طلبان پر و پيمونه، فكر كنم آخرش بايد به حجت الاسلام روح الله حسينيان كه از مشهد كانديدا شده راي بديم!
***
حاجي ضرغامي چقدر داره خجالتمون ميده. (مي گم حاجي نه به خاطر اينكه حج رفته، به خاطر اينكه تو سپاه همه به هم مي گن حاجي، بايد به ايشون هم بگيم حاجي!) حساب سريال هايي كه ارزش ديدن داره و تلويزيون نشون ميده داره از دستم در مي ره: روزگار قريب با بازي بي عيب و نقص مهدي هاشمي و مهران رجبي در نقش پدر دكتر قريب،
شهريار با ساختن يك داستان دلچسب از يك زندگي معمولي،ساعت شني و سوژه جسورانه و بازي هاي محشرش،
رقص پرواز كه خيلي بي ادعا اومد و تموم شد و بيننده ها رو شوك زده رها كرد،
حلقه سبز كه جونمون به لب رسيد تا بالاخره كم كم به اصل هنر حاتمي كيا رسيديم،
و پرستاران كه قربونش برم الهي توضيحي نمي خواد!
البته از حق نگذريم كه بيداري (چندش آور) و پريدخت (ماسيده و آبگوشت پرور) و چهل سرباز (تهوع آور) و ستاره سهيل (سراسر دروغ) و از همه مهم تر پدر خوانده (چي بگم در موردش؟ اصلا ارزش حرف زدن داره اين سريال؟!) هم حسابي ضد حال هاي حاج عزت به بينندگان عزيز بود.
***
گفتم پدر خوانده، يادم افتاد يه شب سر شام مجبور بوديم كه اين سريال رو تماشا كنيم، مثلا شاه داشت حرف مي زد. خيلي متن طولاني اي رو هم مي گفت، يه دفعه خانومم خيلي جدي پرسيد:‌ مگه شاه مشهدي بوده؟ گفتم نه، چرا؟‌گفت آخه خيلي لهجه داره! (از بس شاه تو فيلم به جاي «را» گفته بود «رِه» خانوم شك كرده بود كه نكنه شاه مشهدي بوده!) خوب شد شاه روزي يك بار تو حرف هاش از دهنش در مي رفت و مي گفت «ره» تا سريال سازان عزيز هم راه مسخره كردنش رو ياد بگيرن!
***
هميشه دهه فجر من دچار تناقض مي شم. اگه آمريكا بده چرا براي تحريك مردم به شركت در راهپيمايي ها از آهنگ هاي «ياني» استفاده مي شه؟ و چرا فقط دهه هاي فجر ياد آهنگ هايي مي افتن كه زماني پخش شون جرم بود؟ يار دبستاني و اي ايران و...؟ و امسال هم كه اولين سرود ملي ايران رو كشف كردن و زرت و زرت پخش اش كردن. همون «وطنم» با صداي سالار عقيلي كه سال 84 اجرا شده، اولين سرود ملي ايران در زمان مظفرالدين شاه بوده كه يك آهنگساز فرانسوي ساخته و چند سال پيش بيژن ترقي روش شعر سروده. با كيفيت پايين و نصفه نيمه اين آهنگ رو پيدا كردم، اگر كسي با كيفيت و كامل سراغ داره، خبرم كنه لطفا.
***
چه برف محشري اومد امسال تو مشهد. من كه هيچي، بزرگترها هم يادشون نمي اومد آخرين بار كي همچين برف و سرمايي تو مشهد ديده بودن. خدا رو شكر. يه خروار عكس گرفتم كه ايشالا مي ذارم براتون.
بابام هرسال به ياد دوران بچگي خودش تو زمستون كرسي مي ذاره. امسال نشستن زير كرسي تو اين هوا يه حال ديگه داشت. جاتون خيلي خالي بود.
***
دم تركمنستان گرم. با قطع كردن گازش نشون داد كه آدم نبايد رودرواسي داشته باشه. هوا سرد شده، تقاضا بيشتر شده، قيمت هم بايد بره بالا. نمي خواين؟ پس قطع ميشه!
تركمنستان كه گاز رو قطع كرد، افغانستان هم روي هيرمند داره سد مي زنه تا آبش تو ايران نريزه، عراق هم ادعا كرده كه اروند رود مال اوناست، سهم ايران از خزر هم كه شد سيزده درصد، سوريه هم كه به اسراييل چراغ سبز نشون داد، ونزوئلا هم كه سمندهاي ايراني رو پلاك نمي كنه، سد دوستي رو هم كه ايران ساخته بود دوستان خالي كردن، سهم نفت و گاز پارس جنوبي هم به خيك عربها رفت، ابن سينا هم كه معلوم شد عربيه، مولانا هم ترك از كار در اومد، جزاير تنب هم كه مال عربهاست، تخت جمشيد و بقيه آثار باستاني رو هم از بس بارون اومد و سيل راه افتاد و طوفان شد، سر از موزه هاي كشورهاي ديگه درآوردن و... ديگه چي مونده برامون؟ يه كوير لوت مونده كه بريم توش آهنگ بزنيم و يه كوه دماوند مونده كه بريم سر قله اش برقصيم. والسلام. تموم شد. برگردين خونه هاتون. چيزي نمونده ديگه. به سلامت...!
***
مساله: حاج آقا! نه تنها نفت بر سر سفره ها نيومد كه گاز و بنزين و برق هم قطع شد. پس چگونه تنور انتخابات را گرم كنيم؟
جواب: بسمه تعالي. با هيزم هاي خود!
***
چي مي شد اگه مثل بچه ي آدم به جاي معين كه مي دونستيم راي نمياره، به قاليباف راي داده بوديم؟ جدي فكر كردين كه چي مي شدو الان در چه حالي بوديم؟...
***
كتاب «سه مرد در يك قايق»، نگارش: جروم ك. جروم، گزارش: دكتر م. ت. سياه پوش و ويرايش: عمران صلاحي رو به هيچ وجه از دست ندين.
محشره. اگه اين كتاب رو نخونين، ازتون نمي گذرم، جدي مي گم!
***
طفلك بي نظير بوتو. تا اومد يك كم حال كنه، زدن حالشو گرفتن. خدا بيامرزدش. حيف شد. يعني ممكنه كسي فكر كنه به جز پرويز مشرف با اون كله ي رنگ شده اش، كس ديگه اي بي نظير بوتو رو كشته؟!***
هر وقت مي شينم تو ماشين مي زنم رو راديو جوان. هر ساعت از شبانه روز چيزي براي شنيدن داره. يه قسمتي داره به نام قرار كه كار ندارم چي هست. توش يه شعري مي خونه كه تاثير وحشتناكي رو من ميذاره. ممكنه معني اش رو درست متوجه نشده باشم ولي برداشتي كه از اين شعر دارم حسابي دگرگونم مي كنه:
ما از خداي، گم شده ايم، او به جستجوست...
***
به ياد حديث هايي كه براتون مي نوشتم، اين رو هم يادگاري داشته باشين:
در روايت آمده است كه رسول الله (صلي الله عليه و آله) مي فرمايد: «شب معراج وقتي ميزان {ترازو} اعمال روز رستاخيز را ديدم كه مابين مشرق و مغرب را پر كرده است، عرض كردم: پروردگارا! چه كرداري مي تواند اين كفه ي بزرگ را پر كند؟ خداوند فرمود: به عزت و جلالم سوگند، عمل نيكي كه اندازه ي نيمه ي يك دانه خرما باشد، آن كفه را پر خواهد كرد، به شرطي كه آن كار فقط به قصد اطاعت امر الهي انجام گرفته باشد و بس.»
***
فعلا قالب اينجا اوضاعش خرابه. يك كم تحمل كنين تا يه گلي به سرش بزنم. فقط لطف كنين و آدرس لينك جديد رو فراموش نكنين. مي دونم كه كامنت رو ابدا فراموش نخواهيد كرد!
***
مشهد در برف، برف در مشهد... (كوهسنگي- هفدهم ديماه هشتاد و شش)

همينا ديگه. بعد از مدتها كم بخونين تا فشار بهتون وارد نشه! از ديدار مجدد شما بسيار خوشحال شدم. ايشالا كه هميشه خوش باشين. التماس دعا

دی ۲۹، ۱۳۸۶

اولين پست آزمايشي

اين اولين پست آزمايشي اين وبلاگ است.